محل تبلیغات شما



این شعرها با منطق و برهان خوبی نیست

هر چند زیبا است از مردان خوبی نیست

میگویم از افکار و استدلال ها هر روز

من،با ارسطویی که در یونان خوبی نیست

مرغان ما ذکر خدایی را نمی گویند

این دور و برها گونه ی حیوان خوبی نیست

حافظ اگر منظورش از باده همان باده است

دیوان او از هر نظر دیوان خوبی نیست

رستم که زیر پرچم طاغوت میجنگید

پس حتما او هم رستم دستان خوبی نیست

دلبر اگر رد کرده باشد خط قرمز را

بی شک مثال دلبر جانان خوبی نیست

گر شکل بادمجان به مانند فلان چیز است

حتما برای خلق بادمجان خوبی نیست

تلقین و دین قطعا مراعات النظیر هستند

زیرا جناس ناب ناهمسان خوبی نیست

شعرم به حرف پیر و پیغمبر نکرد ارجاع

پس با دلیل و منطق و برهان خوبی نیست

 

محمد جواد هدایت

 


از شیوه ی لب هات معلوم است، این آخرین لبخند خواهد بود

یعنی که دنیای من از امروز، بسته به این ترفند خواهد بود

حس میکنم شیرین نبودی تا، فرهاد باشم پیش تو اما

بعد از تو دیگر هیچ، شیرینم، پهلوی چایم قند خواهد بود

بعد از تو دنیا یک سرش برد است،برد است آن یک سر برای تو

اما نمیدانی سر دیگر، دیوانه ای در بند خواهد بود

شیطان مرا می دید و هی میگفت، بفروش روحت را و راحت شو

بعد از تو دیگر من نمیدانم، این عشق، این دل چند خواهد بود

هرچند میدانم و میدانی، انکار کن انکار کن انکار

باور ندارم از لبان تو، این آخرین لبخند خواهد بود

 

محمد جواد هدایت


من سوالی مبهمم کافیست آسانم کنید

قطره ای از شربت مقصود در جانم کنید

ماهی تنگم دلم را حال اقیانوس نیست

دوستان با کاسه ای از آب مهمانم کنید

تا دهانم با گِل و لای لجن زاران پر است

ذر میان قید و بند درد زندانم کنید

زرد تر از ناامیدی این حصار آجریست

پس بیایید این طرف سر در گریبانم کنید

من دگر حرفی نمی گویم که در خاموشی ام

در سکوتی محض راحت تیربارانم کنید

 

محمدجواد هدایت


آرزویم تو بودی اما باز، باتو دنیا تباه تر میشد

شعرهایم که قهوه ای بودند، ازهمیشه سیاه تر میشد

برتن کودکان آواره، زخمهای فشنگها گل کرد

مادری زار میزد و انگار، عالمی پرگناه تر میشد

مرزهایی جلوتر از حداند،مرز هایی عقب عقب رفتند

شهرها نامشان عوض میشد،نقشه ها اشتباه تر میشد

خانه هایی که ریختند از بُن،خانه هایی که سوختند از درد

روستا لحظه لحظه که میرفت،بد تر و دل نخواه تر میشد

چاه ها و قنات ها خشکند،رودها از همیشه خشک ترند

شاید از گریه های ویرانی،گلوی خشک چاه تر میشد

 

محمدجواد هدایت


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها